نازنین زهرا جوننازنین زهرا جون، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات نی نی توشولو نازنین زهرا جون

موهام کوش؟

به نام خدا   امروز دایی رضا آمدن خونمون و من دخمل خوبی بودم و دایی جون موهامو کوتاه کرد...
26 اسفند 1392

بدون عنوان

به نام خدا سلام خنده صدادار میکنم خیلی همه دلشون ضعف میره... ذوق میکنم.... ققققققققق میکنم... عاشقتم خانمیییییییییییییییییییی
22 اسفند 1392

حمام 6

به نام خدا صبح با مامان جون رفتم حمام و آخرش جیغ کشیدم و دختر خوبی بودم ماشاالله...       ...
14 اسفند 1392

خانوم کوچلو

به نام خدا خانوم کوچلو خندهات خیلی دلبری شده و مثل موش میخندی... خیلی وابسته مامان شدی رفتیم خونه مامان جون فاطمه و هرکس که میخواست بغلت بگیره گریه میکردی و فقط مامان رو نگاه میکردی و اشک تو چشمات جمع میشد فقط میخواستی مامان پیشت باشه... ای جاااااان الهی فدات بشم من... با کالسکه خوشگلت همراه مامان و بابا رفتیم پیادروی و خیلی کنجکاو که فقط چشمات معلوم بود اطراف و نگاه میکردی کوچلومن... وقتی باهات آروم حرف بزنیم از خودت صدا درمیاری نفسم... دیروز یکی از گوشواره هات گم شد احتمالا تو خونه است خیلی ناراحت شدیم آخه کادو مامان جون اکرم بود انشاالله که پیدا بشه عزیزم...
5 اسفند 1392
1